سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در دانش دروغ پردازان، خیری نیست . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :1
بازدید دیروز :17
کل بازدید :39177
تعداد کل یاداشته ها : 27
103/9/5
12:18 ص

 

 

شهید احمد کشوری

 

 

شهیداحمدکشوری

 

 

    «وقتی اسلام در خطر باشد این سینه را نمی خواهم»

 

زندگی نامه شهید

احمد نامی است که شجاعت و پایداری را در یاد مردم این سرزمین زنده می کند احمد، کشوری بود که در قلب ملتی جای باز کرد .1332، فیروزکوه شاهد طلوع فرزندی بود که شعاع نورش در فردای آسمان ایران را پرتو افشانی کرد.پدرش با اینکه در ژاندارمری مشغول خدمت بود و چیزی کم نداشت ظلم و زور دستگاه جبار را تاب نمی آورد و به شکلهای مختلف می کوشید تا حقوق از دست رفته مردم را ایفا کند سرانجام نیز که فضا را برای خدمت به مردم مناسب نمی دید ، استعفا داد و به کشاورزی روی آورد و به نانم وعرق جبین بسنده کرد .«انسان نباید فقط مسلمان شناسنامه ای باشد بلکه باید عامل به احکام شرع باشد .»

اینها را احمد هیبشه و همه جا می گفت؛ اهل مطالعه بود سیر مطالعاتیش شخصیت سیاسی او را پی ریزی کرد.

 شهیداحمدکشوری

 

شهادت مظلومانه اش

 

اسلام را فرا تر از همه چیز می دید . جایی که باید امام حسین (ع) برای دین فدا شود . دیگر جایی برایب هیچ حرفی باقی نمی ماند.ترکش به سینه اش نشسته بود منتظر آخرین عمل جریاحی بود اما بلند شد که برود گفتند بمان تا پس از عمل جراحی مرخص شوی ؛ جواب داده بود:« وققتی اسلام در خطر باشد این سینه را نمی خواهم ! »می گفت :« تا آخرین قطره خون برای اسلام و اطاعت از ولایت فقیه خواهم جنگید .»

سرانجام عشق به ولایت او را تا ملکوت راهی کرد . 15 آذر 1359 بعد از یک عملیات موفق هلی کوبترش ، مورد اصابت راکت های دو میگ جنگی قرار گرفت . با اینکه هلیکوبترش داشت در آتش می سوخت توانست آن را به خاک خودی برساند اما دیگر مجالی نبود، کشوری هم رفت .

شهد احمدکشوری

 

 

کارهای شهیدمظلوم

 

در دوران دبیرستان بادوتا از همکلاسی هایش فعالیت سیاسی اش را آغاز مذهبی اش را آغاز کرد . دیپلم را که گرفت به استخدام نیروی هوایی درآمد افسوس می خورد که چرانرفته است طلبگی بخواندمی گفت :ای کاش در لباس روحانیت بودم . آنگاه بهتر می توانستم حرف هایم را بزنم .جنگ که شروع شد کشوری کار خودش را می دانست . دفاع از میهن واسلام ، خستگی را خسته کرده بود واز سختی را هراسی نداشت . شهید فلاحی می گوید ((شبی برای ماموریت سختی در کردستان داو طلب خواستم هنوز سخنم تمام نشده بود که جوانی از صف بیرون آمد دیدم کشوری استاحمد فرشته ای بود در قالب انسان)) شهید شیرودی می گفت ((احمد استاد من بود.))

شهیداحمدکشوری

 


89/10/12::: 4:32 ع
نظر()